خیلی خیلی دوستت دارم...

چشمهایش...

دلنوشته های یک دختر بارونی

خیلی خیلی دوستت دارم...

دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسر خسته شده بود

یه شب وقتی اس ام اس اومد بدون اینکه آن را باز کند

موبایل را گذاشت زیر بالشتش و خوابید

صبح مادر پسره به دختر زنگ زد و گفت:پسرم مرده

دختر شوکه شد و با چشم پر از اشک

بلافاصله سراغ اس ام اس شب پیش رفت

پسر نوشته بود ... تصادف کردم

با مشکل خودمو رسوندم دم خونتون

لطفاٌ بیا پایین میخوام برای آخرین بار ببینمت

<خیلی خیلی دوستت دارم>

 



نظرات شما عزیزان:

سمر
ساعت11:07---18 مهر 1392
شبی از پشت یك تنهای نمناك و بارانی
تو را با لهجه گل های نیلوفر صدا كردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا كردم
پس از یك جستجوی نقره ای در كوچه های ابی احساس
تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام روئید با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی:
دلت حیران و سرگردان چشمانیست رؤیایی
و من تنها برای دیدن زیبایی ان چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم
همین بود
اخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم
نمیدانم چرا رفتی........................نمیدانم چرا.................
شاید خطا كردم
و تو بی انكه فكر غربت چشمان من باشی
نمیدانم كجا؟ تا كی؟ برای چه؟
ولی رفتی
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
و بعد از رفتنت یك قلب دریایی ترك برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد
و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتنت انگار كسی حس كرد من بی تو تمام هستی ام بر باد خواهد رفت
كسی حس كرد من بی تو هزاران بار خواهم مرد
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی كرد
كسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با انكه میدانم تو هرگز نام من را با عبور خود نخواهی برد
هنوز اشفته رؤیای زیبای توام برگرد
ببین كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از اینهمه طوفان و ووهم پرسش و تردید
كسی از پشت قاب پنجره ارام و زیبا گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو:
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم
و من در حالتی مابین اشك و حسرت و تردید
كنار انتظاری كه بی پاسخ و سرد است
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یك دل
میان غصه ای از جنس بغض كوچك یك ابر
نمیدانم چرا .........
شاید به رسم عادت پروانگی امان
باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ ارزوهایت دعا كردم


kati
ساعت22:49---16 مهر 1392
تصوير خيابانی را می بينم ...

گاه نمناک و باران زده ...

شعرهای مبهمی را می شنوم ...

و موسيقی آشنای دوستی که به اسم مرا می خواند ...!

پرنده ای می شوم که منتهای آرزويش ...

شاخه های استوار درختيست ...

دريا می خواهم ...

و اندکی آرامش ...!

وب قشنگی داری ...
به منم سر بزن ...
موفق باشی...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, ساعت 21:43 توسط صنم |